جدول جو
جدول جو

معنی بزرگ امید - جستجوی لغت در جدول جو

بزرگ امید
(پسرانه)
بسیار امیدوار، نام معلم خسرو پرویز پادشاه ساسانی
تصویری از بزرگ امید
تصویر بزرگ امید
فرهنگ نامهای ایرانی
بزرگ امید
(بُ زُ اُمْ می)
نام حکیمی است که استاد و پرورندۀ پرویزبن انوشیروان بود. (برهان). بروایت نظامی گنجوی معلم و مؤدب خسروپرویز بود. (فرهنگ فارسی معین) :
بزرگ امید پیش پیل سرمست
بساعت سنجی اصطرلاب در دست.
نظامی.
بزرگ امید خردامید گشته
به لرزانی چو برگ بید گشته.
نظامی.
بزرگ امید نامی بود دانا
بزرگ امید از عقل و توانا.
نظامی.
بزرگ امید از این معنی خبر یافت
شه نو را بخلوت جست و دریافت.
نظامی
لغت نامه دهخدا
بزرگ امید
(بُ زُ اُ / اُمْ می)
امید بزرگ. بزرگ آرزو:
بتا تا مرگ جان تو ببرده ست
بزرگ امید من با تو بمرده ست.
(ویس و رامین).
که ای از تو بزرگ، امید مردان
مرا از خود بزرگ امید گردان.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بُ زُ)
شهرت. نام آوری:
بزرگ نامی جوید همی و نام بزرگ
نهاده نیست بکوی و فکنده نیست بدر.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(بُ زُ اُمْ می دِ رو)
معروف به کیابزرگ امید. رئیس اسماعیلیۀ الموت، دومین حکمران آنان و جانشین و پیرو حسن صباح. وی در سال 518 هجری قمری بموجب وصیت حسن صباح در الموت بجای او نشست و قبل از آن بحکم حسن صباح بسال 495 هجری قمری قلعۀ لمبه سر رودبار را تصرف کرد و 23 سال در آنجا میزیست. وی شیوۀ حسن صباح را در نشر دعوت باطنیه و تهدید و تخویف مخالفان ادامه داد. در زمان او فدائیان اسماعیلیه خلیفه مسترشد عباسی را هلاک کردند و پس از وی پسرش محمد بن بزرگ امید بجای او نشست. (از دائره المعارف فارسی) (از حاشیۀ برهان چ معین). و رجوع به تاریخ گزیده و تاریخ حبیب السیر و قاموس الاعلام ترکی و غزالی نامه و جامعالتواریخ رشیدی (بخش اسماعیلیه چ دبیرسیاقی) شود
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ بُ زُ اُ)
ابن محمد بن کیا بزرگ امید. یکی از امرای اسماعیلی الموت است. وی بجای پدرش محمد نشست و مقالات تازه در مذهب صباحی آورد و خود را به دروغ از فرزندان نزار بن مستنصر فاطمی شمرد و ادعای خلافت الهی کرد، و عاقبت به دست حسن نامور که از پیروان او بود در 561 هجری قمریکشته شده و پسرش محمد به جایش نشست. رجوع به دررالکامنه ج 2 ص 14 و از سعدی تا جامی. ص 60، 61، 66، 189، 190، 191، 242، 191 و 293. و حبیب السیر و جامعالتواریخ رشیدی ص 152، 153، 155، 158، 159، 160، 161، 163، 165، 166، 168، 169، 170، 171، 172، 174، 178، 184، 189 و 192. تاریخ عصر حافظ ص 7، 8، 12، 16، 19، 30، 33، 37، 40، 43، 44، 48، 49، 57، 60، 105 و 120 شود
لغت نامه دهخدا
(بُ زُ اُمْ می)
کیابزرگ امید. رجوع به کیابزرگ امید و بزرگ امید رودباری شود، با فرمان بزرگ. در سوابق ایام آنرا که اکنون بعربی وزیر خوانند و بعد از شاه حکم او بر همه روان است بپارسی بزرگ فرمان خواندندی، و در تاریخ فارس آمده که کیخسرو چون خدمات گودرز را بدید او را بزرگ فرمان فرمود که هیچ منزلت از آن برتر نبودی و نایب شاه شدی. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری). بزرگ فرمای
لغت نامه دهخدا
(بُ زُ اُ)
دومین از دعات و فرمانروایان اسماعیلیه. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کیابزرگ امید رودباری، پس از حسن صباح به حکم وصیت وی بر جای او نشست و چهارده سال و دو ماه و بیست روز حکومت کرد و به سال 532 هجری قمری درگذشت. (از تاریخ گزیده چ لندن ص 521). رجوع به همین مأخذ و حبیب السیر چ خیام ج 2 صص 469- 470 و اسماعیلیه در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا